ندارد مشتری بر برج کیوان
جز افزون دگر کار و بیاوار.
عنصری.
من نقش همی بندم و تو جامه همی باف این است مرا با تو همه کار و بیاوار.
ناصرخسرو.
زین بیش جز از وفای آزادان کاریش نبود نه بیاواری.
ناصرخسرو.
خردمند با اهل دنیا برغبت نه صحبت نه کار و بیاوار دارد.
ناصرخسرو.