بیاغاریدن. [ دَ ] ( مص ) نم کردن و خیسانیدن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ) : شود انگور زبیب آنگه کش خشک کنی چون بیاغاری انگور شود خشک زبیب.منوچهری.|| آمیختن و سرشتن با آب یا بخون. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). رجوع به آغاریدن و آغشتن و آغالیدن شود.