bethink (فعل)اندیشه کردن، بخود آمدن، بیاد اوردنrecall (فعل)بیاد اوردن، فرا خواندن، بخاطر آوردن، معزول کردنremind (فعل)بیاد اوردن، یاداوری کردن، یاداور شدن
بر دل راندن ؛ بیاد آوردن. ( ناظم الاطباء ) . بخاطر آوردن. بخاطر گذراندن :چو قیصر نگه کرد و نامه بخواندز هرگونه اندیشه در دل براند. فردوسی. هر آن در که از نامه برخواندیهمه روزه بر دل همی راندی. فردوسی.به صرافت افتادن ؛ بخاطر آوردن. یاد آوردن. ( یادداشت مؤلف ) .+ عکس و لینک