بیاد اوردن

مترادف ها

bethink (فعل)
اندیشه کردن، بخود آمدن، بیاد اوردن

recall (فعل)
بیاد اوردن، فرا خواندن، بخاطر آوردن، معزول کردن

remind (فعل)
بیاد اوردن، یاداوری کردن، یاداور شدن

فارسی به عربی

استدعاء , ذکر

پیشنهاد کاربران

بر دل راندن ؛ بیاد آوردن. ( ناظم الاطباء ) . بخاطر آوردن. بخاطر گذراندن :
چو قیصر نگه کرد و نامه بخواند
ز هرگونه اندیشه در دل براند.
فردوسی.
هر آن در که از نامه برخواندی
همه روزه بر دل همی راندی.
فردوسی.
به صرافت افتادن ؛ بخاطر آوردن. یاد آوردن. ( یادداشت مؤلف ) .

بپرس