بیاد

لغت نامه دهخدا

بیاد. [ ب َ ] ( ع مص ) هلاک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

بیاد. ( اِ مرکب ) بیداری و هشیاری که نقیض خواب و مستی است. ( برهان )( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) ( رشیدی ). این کلمه را سروری بمعنی بیداری مقابل خواب آورده و غلط است چه یاد بمعنی بیداری است و بیاد بمعنی به بیداری و در بیداری است. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
که افراسیابش بسر برنهاد
نبودی جدا زو بخواب و بیاد.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

بیداری و هشیاری که نقیض خواب و مستی است .

مترادف ها

in memoriam (قید)
به یادبود، بیاد، به یادگار

پیشنهاد کاربران

بپرس