بی گذاره

لغت نامه دهخدا

بی گذاره. [ گ ُ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + گذاره ) که گذاره ندارد. که ممر و معبر ندارد. که گذرگاه ندارد. || به هدف ناخورده و عبورناکرده از هدف :
بزد هم بر آنگونه ده چوبه تیر
بر او آفرین کرد برنا و پیر
از آنهایکی بی گذاره نماند
همی هر کسی نام یزدان بخواند.
فردوسی.
رجوع به گذاره شود.

فرهنگ فارسی

گذاره ندارد . که ممر و معبر ندارد . که گذرگاه ندارد . یا به هدف ناخورده و عبور ناکرده از هدف .

پیشنهاد کاربران

بپرس