بی کیل

لغت نامه دهخدا

بی کیل. [ ک َ / ک ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + کیل ) بدون کیل.بی کیله. که چیزی را وزن نکنند. بی سنجش :
دینْت را با عالم حسی به میزان برکشند
بی تمیزان کار دین بی کیل و بی میزان کنند.
ناصرخسرو.
و رجوع به کیل شود.

فرهنگ فارسی

بدون کیل . که چیزی را وزن نکنند . بی سنجش .

پیشنهاد کاربران

بپرس