بی کلهی. [ ک ُ ل َ ] ( حامص مرکب ) بی کلاهی. سربرهنگی. || کنایه از ناداری منصب و مقام و مال و منال است : چه غم ز بی کلهی کآسمان کلاه من است زمین بساط و در و دشت بارگاه من است.
حافظ.
رجوع به کُله شود.
فرهنگ فارسی
بی کلاهی . سر برهنگی . یا کنایه از ناداری منصب و مقام و مال و منال است .