بی کلهی

لغت نامه دهخدا

بی کلهی. [ ک ُ ل َ ] ( حامص مرکب ) بی کلاهی. سربرهنگی. || کنایه از ناداری منصب و مقام و مال و منال است :
چه غم ز بی کلهی کآسمان کلاه من است
زمین بساط و در و دشت بارگاه من است.
حافظ.
رجوع به کُله شود.

فرهنگ فارسی

بی کلاهی . سر برهنگی . یا کنایه از ناداری منصب و مقام و مال و منال است .

پیشنهاد کاربران

بپرس