بی کس کار شدن: [ اصطلاح در تداول عامه ]لهجه و گویش تهرانی ، غریب و تنها شدن . بی یار و یاور شدن. بی خویشاوند گشتن.
( ( صبح تا حالا خواستم به این زبان نفهم حالی کنم دیوار گلخانه را از کجا بچیند ـــــــــ"دستمال کاغذی کشید به چشم ها. "زن که دست تنها و بی کس و کار شد - - - . " ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص60 . ) )
( ( صبح تا حالا خواستم به این زبان نفهم حالی کنم دیوار گلخانه را از کجا بچیند ـــــــــ"دستمال کاغذی کشید به چشم ها. "زن که دست تنها و بی کس و کار شد - - - . " ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص60 . ) )