بی چیزی

/biCizi/

مترادف بی چیزی: افلاس، بی نوایی، تنگ دستی، درویشی، فقر، مسکنت، مفلسی، نداری

متضاد بی چیزی: توانگری، دولتمندی، غنا

معنی انگلیسی:
poverty, indigence, pauperism, penury

لغت نامه دهخدا

بی چیزی. ( حامص مرکب ) ناداری. تنگدستی. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

افلاس درویشی فقر .

مترادف ها

destitution (اسم)
فقر، بی چیزی

indigence (اسم)
فقر، بی چیزی، تنگدستی، لزوم، نداری، نیازمندی، تهی دستی

disinvestment (اسم)
بی چیزی، اتلاف سرمایه، خرج دارایی

پیشنهاد کاربران

بپرس