به نزدیک خال آمد آورد مال
فروماند از آن مال بی چند خال.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
- بی چند و چون ؛ بی کم و کیف : ای خدا ای قادر بی چند و چون
واقفی از حال بیرون و درون.
مولوی.
رجوع به چند شود.، بیچند. [ چ َ ] ( اِ ) درخت. ( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ) ( شعوری ج 1 ورق 207 ).بیچند. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان نهبندان است که در بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع است و 5440 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).