بی واسطه

/bivAsete/

برابر پارسی: بی میانجی

معنی انگلیسی:
immediate, direct

لغت نامه دهخدا

بی واسطه. [ س ِ طَ / طِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + واسطه عربی ) بیوسیله و بیذریعه. ( آنندراج ). بدون میانجی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به واسطه شود. || بدون جهت و بدون سبب. ( ناظم الاطباء ). رجوع به واسطه شود.

فرهنگ فارسی

بی وسیله و بی ذریعه ٠ بدون میانجی ٠ یا بدون جهت و بدون سبب ٠

پیشنهاد کاربران

سرراست
- بخودی ِ خود؛ بی واسطه. بی محرکی. بی عامل خارجی :
کسی نیاورد این را بدین مقام که این
ز آسمان بخودی خود آمده ست ایدر.
فرخی.
مستقیم
بلافصل
unmediated
firsthand
primary

بپرس