بی هیچ. ( ص مرکب ، ق مرکب ) ( از: بی + هیچ ) بی چیز.- بی هیچ مردم ؛ مردم بی چیز. فقیر. نادار : تهیدست بر خوبرویان مپیچ که بی هیچ مردم نیرزد بهیچ.سعدی. || بی وسیله. بی قید وبند : در کان دل من گهر از بهر گروهیست پاکیزه که بی هیچ مرااند و مرااند.ناصرخسرو.