وزو آفرین بر سپهدار زال
یل زابلی پهلو بی همال.
فردوسی.
به شاه آفرین کرد آن بی همال همی خواست گفتن ز مهراب و زال.
فردوسی.
بپروردمش تا برآورد یال شد اندر جهان سرور بی همال.
فردوسی.
ببد تور از آن پس یکی بی همال برافراخت آن خسروی شاخ و یال.
اسدی.
بی همالست ازخلایق مصطفی تا گزیدش کردگار بی همال.
ناصرخسرو.
و ذات بی همال خویش را بر نصرت دین اسلام ومراعات مصالح خلق وقف کرد. ( کلیله و دمنه ).من اینجا نشستم چنین بی همال
دگر زنگیی رفته جویای مال.
نظامی.
بجود و فضل و کرم در جهان [ ست ] بی مانندبروز رزم عدو اوست بی همال و نظیر.
ابوالمعالی.