بی نیاز گشتن

لغت نامه دهخدا

بی نیاز گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) بی نیاز شدن. مستغنی شدن. توانگر گشتن. غیرمحتاج شدن. کنوب. ( منتهی الارب ). غنی. غناء. ( یادداشت مؤلف ) :
هر کس که قصد کرد بدو بی نیاز گشت
آری بزرگواری داند بزرگوار.
فرخی.

فرهنگ فارسی

بی نیاز شدن ٠ مستغنی شدن ٠ توانگر گشتن ٠ غیر محتاج شدن ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس