بی نیاز گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) بی نیاز شدن. مستغنی شدن. توانگر گشتن. غیرمحتاج شدن. کنوب. ( منتهی الارب ). غنی. غناء. ( یادداشت مؤلف ) : هر کس که قصد کرد بدو بی نیاز گشت آری بزرگواری داند بزرگوار.فرخی.