بی ننگی

لغت نامه دهخدا

بی ننگی. [ ن َن ْ] ( حامص مرکب ) ( از: بی + ننگ + ی ) از ننگ بدور بودن ( از اضداد است ). ( یادداشت مؤلف ). || بی عاری و بی وقاری و بی شرمی. ( ناظم الاطباء ) :
از غایت بی ننگی و از حرص گدائی
استادتر از وی همه این یافه درایان.
سوزنی.

فرهنگ فارسی

ننگ نداشتن از اعمال ناشایسته بیعاری
از ننگ دور بودن ٠ یا بیعاری و بیوقاری و بیشرمی ٠ یا یک قسم ماهی خوراکی است که در گیلان صید میشود ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس