بی ننگی. [ ن َن ْ] ( حامص مرکب ) ( از: بی + ننگ + ی ) از ننگ بدور بودن ( از اضداد است ). ( یادداشت مؤلف ). || بی عاری و بی وقاری و بی شرمی. ( ناظم الاطباء ) : از غایت بی ننگی و از حرص گدائی استادتر از وی همه این یافه درایان.
سوزنی.
فرهنگ فارسی
ننگ نداشتن از اعمال ناشایسته بیعاری از ننگ دور بودن ٠ یا بیعاری و بیوقاری و بیشرمی ٠ یا یک قسم ماهی خوراکی است که در گیلان صید میشود ٠