لغت نامه دهخدا
بی ننگ. [ ن َن ْ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + ننگ ) بی عیب و بی عار و بی وقار باشد، چه ننگ بمعنی عیب و عار است. ( برهان ) ( آنندراج ). بی شرم. بی عار. رسوا و بی آبرو. ( از ناظم الاطباء ). آنکه ننگ ندارد. آنکه از ننگ نپرهیزد ( از اضداد است ). ( یادداشت مؤلف ). دیوث. ( دهار ). و رجوع به ننگ شود.
- بی ننگ و عار ؛ بی نام و ننگ.
- بی ننگ و عاری ؛ حالت بی ننگ و عار.
- بی ننگ و نام ؛ بی نام و ننگ.
- بی ننگ و ناموس ؛ عاری از نام نیک و صفات نیک. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ننگ شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه از اعمال ناشایسته ننگ و عار ندارد بیعار .