بی نقصان. [ ن ُ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + نقصان ) بدون کاستگی. بی کمی : در هوای عشق حق رقصان شوندهمچو قرص بدر بی نقصان شوند.مولوی.گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست.سعدی.رجوع به نقصان شود.