بی نظمی
/binazmi/
مترادف بی نظمی: آنارشی، نابسامانی، هرج ومرج
متضاد بی نظمی: انتظام
برابر پارسی: نا به سامانی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
واژه نامه بختیاریکا
بیمبِلِ بیمبَو؛ جیمبله جیمبو
جدول کلمات
مترادف ها
ژولیدگی، اغتشاش، بی نظمی، درهم و برهمی
بی قاعدگی، بی نظمی، سقم، بی ترتیبی، یبوست، نا منظمی
ژولیدگی، اشفتگی، بی نظمی، بی ترتیبی، اختلال، نابهنجاری، کسالت
هرج و مرج، اغتشاش، بی نظمی، بی قانونی، بی ترتیبی سیاسی، خودسری مردم
بی نظمی، جوش، اشکال، صدای قل قل، قل قل، جوش صورت
ژولیدگی، اشفتگی، بی نظمی، اختلال، بهم خوردگی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
بی نظمی: آشفتگی، پریشانی، به هم ریختگی
اغتشاش
آنارشی، نابسامانی، هرج ومرج
در پارسی " بی راینشی ، بی سامانی "