بی مورد

/bimored/

مترادف بی مورد: بیجا، نامتناسب، بی مناسبت، پرت، نابجا، نامناسب ، ناموجه، توجیه ناپذیر

متضاد بی مورد: بجا، متناسب، موجه، توجیه پذیر

برابر پارسی: نابجا، بیهوده

معنی انگلیسی:
inept, moot, paltry, uncalled-for, unjustified, out of place, amiss, inopportune

لغت نامه دهخدا

بی مورد. [ م َ / مُو رِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + مورد عربی ) نه بجایگاه خود. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مورد شود.

فرهنگ فارسی

نه بجایگاه خود .

مترادف ها

amiss (صفت)
منحرف، گمراه، غلط، بد، بی مورد، نا درست

wrong (صفت)
غلط، بی مورد، نا درست، ناصحیح، خطا، غیر صحیح

inappropriate (صفت)
بی مورد، ناجور، نا مناسب، بی موقع، بی جا، غیر مقتضی

undue (صفت)
بی مورد، غیر ضروری، زیادی، ناروا

unseasonable (صفت)
بی مورد، نا بهنگام، بی موقع، بی جا

inopportune (صفت)
بی مورد، نا بهنگام، نا مناسب، بی موقع، بی جا

untimely (صفت)
بی مورد، نا بهنگام، بی موقع

anomalous (صفت)
مغایر، غیر عادی، بی مورد، بی شباهت، خارج از رسم، غیر متشابه، بی ترتیب

inapposite (صفت)
بی مورد، بی ربط، نا شایسته، بی موقع، بی جا

trumped-up (صفت)
بی مورد، نا درست، جعلی، ناروا، خلاف واقع

anachronistic (صفت)
بیمورد، نا بهنگام

amiss (قید)
کثیف، بیمورد، عوضی

فارسی به عربی

غیر مناسب
شاذ , غیر ملائم
( بیمورد(از نظر تاریخ وقوع ) ) خاطی تاریخیا

پیشنهاد کاربران

بی مورد : بیجا ، نابجا ، ناموجه ، غیر قابل پذیرش ، غیر وارد
بیجا، نامتناسب، بی مناسبت، پرت، نابجا، نامناسب، ناموجه، توجیه ناپذیر
نابجا

بپرس