بی منازع

لغت نامه دهخدا

بی منازع. [ م ُ زِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + منازع ) بی رقیب. بدون مخاصم : چنین روزگار کس یاد نداشت که... پادشاه محتشم بی منازع و فارغ دل گردد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 246 ). چو بی جنگ و اضطراب کار یکرویه شد و بی منازع تخت ملک بخداوند رسید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342 ). رجوع به منازع شود.

فرهنگ فارسی

بی رقیب . بدون مخاصم .

پیشنهاد کاربران

بپرس