مترادف بی مقدار: بی ارزش، پست، خوار، فرومایه متضاد بی مقدار: ارزشمند معنی انگلیسی:
unworthy, indigent
لغت نامه دهخدا
بی مقدار. [ م ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + مقدار ) بی وقار و سبکسر. ( آنندراج ). بی قدر و بی رتبه. بدون شرف و اعتبار. بدون قدرت. بی مایه و فقیر. ( ناظم الاطباء ) : نیاید آن نفع از ماه کآید از خورشید اگرچه منفعت ماه نیز بی مقدار.
بوحنیفه اسکافی.
اگر خوارست و بی مقدار یمگان مرا اینجا بسی عز است و مقدار.
ناصرخسرو.
و آن لبان کز وی برشگ آید عقیق آبدار چون سفال بیهده بی آب و بی مقدار شد.
سوزنی.
و رجوع به مقدار شود.
فرهنگ فارسی
بی وقار و سبکسر . بی قدر و بی رتبه . بدون شرف و اعتبار . بدون قدرت . بی مایه و فقیر .