بی معرفت

/bima~refat/

مترادف بی معرفت: بی تمیز، بی دانش، بی هنر، جاهل، نادان، نافرهیخته

متضاد بی معرفت: بامعرفت

معنی انگلیسی:
barbarian, barbarous, caddish, earthy, ignorant, ill-bred, philistine, rapscallion, rude, uncouth, vulgar, lowbrow

لغت نامه دهخدا

بی معرفت. [ م َ رِ ف َ ] ( ص مرکب )( از: بی + معرفت = معرفة عربی ) که شناسایی نداشته باشد. که آشنا نباشد. || بی علم و حکمت. بیدانش و هنر. که فاقد فضل و ادب است. که از ادب نفس وفرهنگ دور باشد : رونده بی معرفت مرغ بی پراست. ( گلستان ). درویش بی معرفت نیارامد. ( گلستان ).
بی معرفت مباش که در من یزید عیش
اهل نظر معامله با آشنا کنند.
حافظ.
رجوع به معرفت و معرفة شود. || ( در تداول عوام ) نمک ناشناس. حق ناشناس. بی توجه به نیکیها که درباره او شده است.

فرهنگ فارسی

که شناسایی نداشته باشد . که آشنا نباشد . یا بی علم و حکمت . بی دانش و هنر . که فاقد فضل و ادب است .

فرهنگ معین

(مَ رِ فَ ) [ فا - ع . ] (ص مر. ) ۱ - فاقد معرفت . ۲ - فاقد شناخت یا آگاهی لازم نسبت به ارزش های جامعه . ۳ - دارای رفتار مغایر با آن ارزش ها.

پیشنهاد کاربران

۱. کسی که معرفت و شناخت و آگاهی نسبت به چیزی نداشته باشد.
۲. کنایه از کسی که ملاحظه ی طرف مقابلش را نکند به کنایه به او می گویند بی معرفت.
نا آگاه
بی معرفت یعنی کچه نادیده و جاهل

بپرس