بی مزگی
مترادف بی مزگی: بی طعمی، بی ذوقی، خنکی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- بی مزگی کردن ؛ افراط کردن در گفتاری یا کرداری نامطبوع.
فرهنگ فارسی
مترادف ها
پوچی، بی حسی، بی عاطفگی، بی روحی، خنکی، بی مزگی
ابتذال، پیش پا افتادگی، بی مزگی، بیاتی
بی مزگی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید