گفت خیر است در این وقت کرا میخواهی
بی محل آمدنت بر در ما بهر چه بود.
نظامی.
- امثال :خروس بی محل ؛خروسی که نه بوقت خواند. || آنکه در غیرموقع حاجتی طلبد. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به محل شود.
|| بی اعتبار.( یادداشت مؤلف ) :
بچشم عقل درین رهگذار پرآشوب
جهان و کار جهان بی ثبات و بی محل است.
حافظ.
- چک بی محل ؛ چک بی اعتبار. که در حساب بانکی آن چک برابر مبلغی که روی ورقه چک نوشته شده است پول نباشد.- حواله بی محل ؛ حواله ای که در نزد محال علیه چیزی از حواله دهنده نباشد. ( یادداشت مؤلف ).
|| نالایق ونامناسب. ( ناظم الاطباء ) :
ملول مردم و کالوس ، بی محل باشد
مکن نگارا این خوی و طبع را بگذار.
ابوالمؤید بلخی.
- بی محل کردن ؛ اعتنانکردن. ناپذیرفتن. ( ناظم الاطباء ).