بی محابا

/bimohAbA/

مترادف بی محابا: بی باک، بی پروا، بی ملاحظه ، بی ادب، گستاخ ، بی باکانه، گستاخانه

متضاد بی محابا: ملاحظه کار، آداب دان، محتاطانه

برابر پارسی: بی باک، بی پروا

معنی انگلیسی:
dauntless, unsparing, regardless, assertive, brash, dauntless(ly), unsparing(ly), regardless(ly), slam-bang

لغت نامه دهخدا

بی محابا.[ م ُ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + محابا «عربی » ) بی تکلف و بی ادب. ( ناظم الاطباء ). بی آزرم. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به محابا شود. || ناپرهیزگار. بآزادی و بیدریغ. ( ناظم الاطباء ). || بی پروا. بی نگرش. ( یادداشت مؤلف ). بی ملاحظه : تا نیکو و زشت بی محابا با او بازمینماید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 99 ). خردمند آنست که بنعمتی و عشوه ای که زمانه دهد فریفته نشود و برحذر میباشد از بازستدن که سخت زشت ستانند و بی محابا. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 237 ). خواجه ٔبزرگ گفت : بباید رفت و از من درین باب پیغامی سخت گفت جزم و بی محابا بدرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 259 ). ما سخت ترسیدیم از آن سخن بی محابا که خلیفه را گفتی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 425 ). آنچه شما در این دانید بی محابا بازگوئید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 540 ).
شاها مترس خون ستمکاره ریختن
می ریز بی محابا خوه شای و خوه مشای.
سوزنی.
یوسفی را که ز سیاره بصد جان بخرید
بی محاباش بزندان مدر بازدهید.
خاقانی.
اولاد پیدا آمده خلقی بصحرا آمده
پس بی محابا آمده بر بیش و برکم تافته.
عطار.
جانب دیگر گرفت آن مرد زخم
بی محابا بی مواسا بی زرحم.
مولوی.
پشه ای نمرود را با نیم پر
میشکافد بی محابا مغز سر.
مولوی.
... دست تعدی دراز کرد و میسر نمیشد و بضرورت تنی چند را فروکوفت و مردمان غلبه کردند و بی محابایش بزدند. ( گلستان ). یکی از فضلا تعلیم ملکزاده ای همی داد و ضرب بی محابا زدی وزخم بی قیاس نمودی. ( گلستان ). چندانکه ریش و گریبانش بدست جوان افتاد بخود درکشید و بی محابا فروکوفت. ( گلستان ). و بی محابا در فساد و رسوائی... چنان بود که بنی آدم طاقت آن نتواند آورد. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 74 ). بی محابا جمعی را پاره پاره میکردند. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 113 ). ملک بن عامر و مصاحبان او را بدیدندکه اسبان خود را بی محابا در فرات و آب دجله انداخته بودند. ( تاریخ قم ص 269 ). رجوع به محابا شود.
- بی محابا پلنگ ؛ کنایه از دنیا و روزگار است و کنایه از مرگ و موت هم هست. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) :
مگر با من این بی محاباپلنگ
چو رومی و زنگی نباشد دورنگ.
نظامی.

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) بی ادب بی تکلف ۲ - بیباک ۳ - ناپرهیزگار . ۴ - بیدریغ .

فرهنگ عمید

۱. بی پروا، بی باک.
۲. گستاخ.

دانشنامه عمومی

بی محابا آلبوم استودیویی اثر ابراهیم طهرانی پور به خوانندگی محمد معتمدی است که در دی ماه ۱۳۹۶ پخش شد. [ ۱] به پیشنهاد ابراهیم طهرانی پور این اثر به نفع دانش آموزان بنیاد کودک رونمایی شد. [ ۲]
آلبوم بی محابا اثر جدید محمد معتمدی به آهنگسازی ابراهیم طهرانی پور در ۸ قطعه منتشر شده است. امیرحسین و امیر فرهنگ اسکندری تنظیم کنندگان دو قطعه از این آلبوم هستند. باقی قطعات توسط پویا سرایی برای ارکستر مجلسی تنظیم شده اند. [ ۳]
ضبط این آلبوم هم در استودیوهای ۵۴، آوای هنر و آوای پردیس انجام شده است.
ابراهیم و امیرحسین طهرانی پور ( تنبور ) ، عبدالرضا رهنما ( تنبور ) ، میثم مروستی ( ویولن و آلتو ) و علی جعفری پویان ( ویولن ) ، آتنا اشتیاقی ( ویولنسل ) ، حسین رضایی نیا ( دف ) ، امیر فرهنگ اسکندری و آزاد میرزاپور ( عود ) ، زکریا یوسفی ( سازهای کوبه ای ) و علیرضا دریایی و امیرحسین اسکندریان ( کمانچه ) نوازندگان این آلبوم هستند.
عکس بی محابا
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

fearless (صفت)
بی پروا، خود سر، بی باک، خیره سر، نترس، بی محابا

forthright (صفت)
رک، بی محابا

free-spoken (صفت)
بی پرده، بی محابا، رک گو، ساده گو

slam-bang (صفت)
بی محابا

فارسی به عربی

مباشر

پیشنهاد کاربران

گریبان دریده. [ گ ِ دَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) کسی که گریبان خود را پاره کرده باشد. آنکه یقه چاک داده باشد. مجازاً، بی پروا. بی محابا :
ببین که عمر گریبان دریده میگذرد
بگیر دامنش ازره بسوی باده بیار.
خاقانی.
Bravely

بپرس