بی لاد. ( ص مرکب ) ( از: بی + لاد، بن و پی دیوار ) بی بن و بنیاد. ( از حاشیه دیوان ناصرخسرو ) : بچشم سر یکی بنگر سحرگاه بر این دولاب بی دیوار و بی لاد.ناصرخسرو.و رجوع به لاد شود.