بی قانونی
/biqAnuni/
مترادف بی قانونی: آنارشی، هرج ومرج، بلبشو، شلوغی، بی رسمی، بی سالاری، بی نظمی، بی ضابطگی
برابر پارسی: بیداد، بی دات
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
هرج و مرج، اغتشاش، بی نظمی، بی قانونی، بی ترتیبی سیاسی، خودسری مردم
بی قانونی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
صورت کامل گیتی از دید علم فیزیک:
از بی قانونی شروع شد ( نظریه ریسمان ) وبه بی قانونی ختم میشه ( تئوری گسترش ونابودی جهان وسیاه چالها ) !
ونتیجه ظاهری کاملاً پوچ وبی هوده به نظر دانشمندان "أمیین" أختر فیزیک وکوانتوم تصویر کشیده میشه!
... [مشاهده متن کامل]
وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً
ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ
از بی قانونی شروع شد ( نظریه ریسمان ) وبه بی قانونی ختم میشه ( تئوری گسترش ونابودی جهان وسیاه چالها ) !
ونتیجه ظاهری کاملاً پوچ وبی هوده به نظر دانشمندان "أمیین" أختر فیزیک وکوانتوم تصویر کشیده میشه!
... [مشاهده متن کامل]
وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً
ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ
بیرسمی رفتن ؛ خلاف قانون سرزدن. ظلم و تجاوز اعمال شدن. بی عدالتی شدن. ستم رفتن. بی عدالتی صورت گرفتن : چنانکه بوالحسن حکایت کرد خواجه بونصر را که آنجا بسیار غایت و بیرسمی رفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 462 ) .