بی فرزند
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
قسرکُس ؛ ناسزائی است که بزنان گویند یعنی زنی که فرزند نتواند آوردن
بی زاد و رود. [ دُ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بدون نسل . بدون فرزند. بدون عقب .
بلاعقب . [ ب ِ ع َ ق ِ ] ( ع ص مرکب ) ( از: ب لا ( نفی ) عقب ) بدون عقب . بدون فرزند. بی فرزند. ( فرهنگ فارسی معین ) . اجاق کور. بی وارث . - بلاعقب بودن ؛ عاقر بودن . مقطوع النسل بودن . عقیم بودن . عقیمه بودن .
بلاعقب. بی خلف. ابتر. عقر. هبول
ابتر