بی فایدگی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
پوچی، بی فایدگی، بیهوده گی، عبثی
مانع، علت، اشکال، زیان، بی فایدگی
اشکال، زیان، ضرر، وضع نامساعد، بی فایدگی
بی فایدگی، بی مصرفی
بی فایدگی، بیهوده گی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
نان و آبی نداشتن ؛ بی فایده بودن : این کار نان و آبی ندارد؛ منفعتی ندارد.