بی غمانه

لغت نامه دهخدا

بی غمانه. [ غ َ ن َ / ن ِ ] ( ق مرکب ) با بیغمی ، در تعریف وضع و نفس مستعمل است. ( از آنندراج ) :
چون غنچه داشتم دل جمع اندرین چمن
بر باد داد یک نفس بی غمانه ام.
صائب.
اگرچه هر نفسم گرد کاروان غم است
بجان رسیده ام از وضع بی غمانه خویش.
صائب.

پیشنهاد کاربران

بپرس