بپرسید دیگر که بی عیب کیست
نکوهیدن آزادگان را ز چیست .
فردوسی.
خهی گزیده و زیبا و بی بدل چو خردزهی ستوده و بی عیب و پاک چون قرآن.
فرخی.
کرا بداد هنر نیز عیب داد خدای مگر ترا که تو بی عیب و سربسر هنری.
عنصری.
اوستاد اوستادان زمانه عنصری عنصرش بی عیب و دل بی غش و دینش بی فتن.
منوچهری.
پندی بمزه چو قند بشنوبی عیب چو باره سمرقند.
ناصرخسرو.
پاک و بی عیب خدایی که قدیر است و عزیزماه و خورشید مسخر کند و لیل و نهار.
سعدی.
گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست.
سعدی.
این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بودور بود نیز چه شد مردم بی عیب کجاست ؟
حافظ.
معشوقه ٔبی عیب مجوی. ( شیخ ابوسعید ابوالخیر از اسرارالتوحید ). و رجوع به عیب شود.- بی عیب و علت ؛ بی نقص. سالم.
- بی عیب و نقص ؛ بی نقص و کاستی. رجوع به عیب شود.