بی علاقگی

/bi~alAqegi/

مترادف بی علاقگی: بی تفاوتی، بی رغبتی، بی میلی، دلزدگی، سردی ، بی مبالاتی، سپوزه کاری، لاابالیگری، لاقیدی، بی خیالی، بی غمی، تن پروری

متضاد بی علاقگی: علاقه مندی، مجاهدت، پویایی

لغت نامه دهخدا

بی علاقگی. [ ع ِ / ع َ ق َ / ق ِ ] ( حامص مرکب ) بی ارتباطی. بدون بستگی. ( ناظم الاطباء ). || بی میلی. بی مهری.

فرهنگ عمید

بی علاقه بودن.

مترادف ها

lethargy (اسم)
رخوت، بی علاقگی، سبات، خواب مرگ، بی حالی، مرگ کاذب، موت کاذب، تهاون

stupidity (اسم)
مزخرف، سفاهت، بیهوشی، بی علاقگی، خیره سری، خریت، حماقت، سبک سری، کند ذهنی

apathy (اسم)
بی حسی، بی علاقگی، بی عاطفگی

indifference (اسم)
سردی، بی علاقگی، سهل انگاری، لاقیدی

unconcern (اسم)
بی علاقگی، عدم علاقه، لاقیدی

inappetence (اسم)
بی علاقگی، بی میلی، بی اشتیاقی

فارسی به عربی

خمود , لامبالات

پیشنهاد کاربران

بی گرایشی پارسی شاید جایگزین مناسبی برای این واژه باشد
بی گرایش شدن
مقابل بی تفاوتی و بی توجهی و بی علاقگی توجه کردن و محل گذاشتن است.

بپرس