بی عقلی

/bi~aqli/

مترادف بی عقلی: بی خردی، جهالت، خلی، دیوانگی، کانایی، نادانی

متضاد بی عقلی: خردمندی

لغت نامه دهخدا

بی عقلی. [ ع َ ] ( حامص مرکب ) بی هوشی. بی شعوری. دیوانگی. جنون. ( ناظم الاطباء ). بی خردی. بی دانشی. حمق : گاو گفت یا آدم چرا می زنی ؟ اگر تو را عقل بودی از بهشت بیرون نکردند. بدین بی عقلی و بی حرمتی که تراست از بهشت بیرون کردند. ( قصص الانبیاء ص 23 ). رجوع به بی عقل شود.

فرهنگ فارسی

دیوانگی خلی بیخردی بیهوشی مقابل خردمندی بخردی .

مترادف ها

indiscretion (اسم)
بی خردی، بی ملاحظگی، بی احتیاطی، بی عقلی

پیشنهاد کاربران

بپرس