بی عاری

/bi~Ari/

مترادف بی عاری: تن آسایی، تنبلی، تن پروری، کاهلی، بی آزرمی، بی حیایی، بی شرمی، بی حمیتی، بی غیرتی، لش بازی

معنی انگلیسی:
profligacy, wantonness

لغت نامه دهخدا

بی عاری. ( حامص مرکب ) باعاری ( از اضداد است ). ( یادداشت مؤلف ). || در تداول مردم ، بی چشم و رویی. || تنبلی.

فرهنگ فارسی

بی حیایی بی شرمی .

پیشنهاد کاربران

بی دردی بی خیالی مثل این جمله " بزن بر طبل بی عاری که آن هم عالمی دارد "

بپرس