بی طمع

/bitama~/

برابر پارسی: بی آز

لغت نامه دهخدا

بی طمع. [ طَ م َ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + طمع ) بی آز و حرص. ( آنندراج ). بدون توقع : عالم عامل بی طمع باورع. ( سندبادنامه ص 64 ).
نشاید حکم کردن بر دو بنیاد
یکی بر بی طمع دیگر بر آزاد.
نظامی.
بی طمعیم از همه سازنده ای
جز تو نداریم نوازنده ای.
نظامی.
آز بگذار و پادشاهی کن
گردن بی طمع بلند بود.
سعدی.
|| بی غرض و صادق. ( ناظم الاطباء ). رجوع به طمع شود.

فرهنگ فارسی

بی آز و حرص ٠ بدون توقع
( صفت ) ۱ - بی حرص بی آز ۲ - بی غرض

فرهنگ عمید

بی حرص وآز، آن که طمع ندارد.

مترادف ها

disinterested (صفت)
بی غرض، بی طرف، بی علاقه، بی غرضانه، بیطمع

پیشنهاد کاربران

بپرس