بی طعم. [ طَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + طعم ) بی مزه و بی لذت. ( ناظم الاطباء ). تفه. بی مزه. شیت. ویر. مسیخ. ( یادداشت مؤلف ) : نرم و تر گردد و خوشخوار و گوارنده خار بی طعم که در کام حمار آید.
ناصرخسرو.
آب ماده ای است بی طعم. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به طعم شود.