بی شمر. [ ش ُ م َ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + شمر ) مخفف بی شمار. بی حد و حساب. بی اندازه : گر او بی شمر سالیان بشمردبدشمن رسد تخت کو بگذرد.فردوسی.تو گفتی که ابری برآمد شگرف بر آن بی شمر ژاله بارید و برف.اسدی.نگویی گاو بحری را چرا تبخاله شد عنبرگیا در ناف آهو مشک اذفر بی شمر دارد.ناصرخسرو.