بی شخصیت
/biSaxsiyyat/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
کسی که منشی ثابت و جا افتاده ( شخصیت، تشخص، پرنسیب ) ندارد و برای نفع آنی به هر فرومایگی تن می دهد و مدام رنگ عوض می کند. کسی که به هیچ اصولی قائل نیست. بی هویت، ناکس
- بوقلمون صفت، آفتاب پرست، دور و، صد رنگ، حزب باد، ابن الوقت . . .
... [مشاهده متن کامل]
- پست، فرومایه، بی هویت، بی اعتبار، بی آبرو، حقیر، دون، سفله، نانجیب. . .
- بوقلمون صفت، آفتاب پرست، دور و، صد رنگ، حزب باد، ابن الوقت . . .
... [مشاهده متن کامل]
- پست، فرومایه، بی هویت، بی اعتبار، بی آبرو، حقیر، دون، سفله، نانجیب. . .
کسی که در موقع عصبانیت هر چه به دهنش می رسد
می گوید و هر کاری از او بر می آید.
می گوید و هر کاری از او بر می آید.
بی ادب و پر حرف
بی لیاقت
خود کم بین، بی منش، خوارمایه، بی آبرو