بی سکه

/bisekke/

لغت نامه دهخدا

بی سکه. [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + سکه ) که سکه ندارد.زر و سیم بی نقش. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). زر و سیم بی نگار. غیرمضروب :
که بی سکه ای را چه یارا بود
که هم سکه نام دارا بود؟
نظامی.
|| فاقد زر مسکوک. بی زر و سیم. رجوع به سکه شود. || کنایه از مردم بیقدر و بی اعتبار و بی شأن و شوکت و وقار. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بیقدر و بی مقدار. ( غیاث ). کنایه از مردم ناکاره. ( لغت محلی شوشتری خطی ). رجوع به سکه شود. || هر چیزی که طراوت و نمودی نداشته باشد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). بی نمود. بی ارج. بیرونق. بی آب و رنگ.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - زر و سیمی که بر روی آن نقشی حک نکرده باشند . ۲ - بی قدر بی اعتبار بی شائ ن و شوکت ( شخص ) . ۳ - بی طراوت بی نمود ( شئ ) .

فرهنگ معین

(سِ کِّ ) [ فا - ع . ] (ص مر. ) ۱ - زر و سیمی که بر آن چیزی نقش نشده باشد. ۲ - کنایه از: بی اعتبار، بی قدر.

فرهنگ عمید

۱. بی قدر، بی اعتبار.
۲. بی رونق.

واژه نامه بختیاریکا

( بی سکِه ) کنایه از آدم بی چشم و رو

پیشنهاد کاربران

بپرس