بی سنگی. [ س َ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی سنگ. سبکی. جلفی. بی وقاری. جلافت.عدم رزانت. بی متانتی. ( یادداشت مؤلف ) : ور ز بی سنگی سرّ دل خود کشف کند در زمان زیر و زبر سنگ شود همچو کشف.
سوزنی.
نیست در شهر سست فرهنگی هیچ عیبی بتر ز بی سنگی.
اوحدی.
رجوع به سنگ شود.
فرهنگ فارسی
حالت و کیفیت بی سنگ
پیشنهاد کاربران
بی سنگی ؛ بی ارزشی. بی اعتباری : زآنکه سنگ آنرا بود کز سیم و زر دارد یسار رحم کن منگر به بی سنگی و بی سیمی من. سیفی نیشابوری.