بی سر و بن

لغت نامه دهخدا

بی سر و بن. [ س َ رُ ب ُ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + سر + و+ بن ) بی سر و ته. سست و ضعیف : دعاوی بی سر و بن. ( یادداشت مؤلف ). || دور و دراز.بی سر و ته. بی کران. نامتناهی. نامعلوم : همچنان پیاده در کوهها و بیابانها بی سر و بن میگشت و بر گناهان خود نوحه میکرد. ( تذکرةالاولیاء عطار ).
الحق ستوه گشتم زین شهر بی سر و بن
وین مردم پریشان چون عضوهای بی سر.
شرف الدین شفروه.

فرهنگ فارسی

بی سر و ته ٠ سست و ضعیف دعاوی بی سر و بن ٠ یا دور و دراز ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس