ور به بسطام شدن نیز ز بی سامانیست
پس سران بی سر و سامان شدنم نگذارند.
خاقانی.
|| پریشانی و بدبختی. ( ناظم الاطباء ). آشفته حالی. آشفتگی.آشفته حالی که از جنون و بی نظمی باشد : و از تهور و تهتک و بی سامانی ، اتباع بیشتر از او متنفر شدند و برگردیده و او را بازگذاشتند. ( تاریخ طبرستان ). || زنا. ( مجمل اللغه ).- بی سامانی کردن ؛ فجور. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن ).