بی سامان کردن ؛ آشفته کردن. پراکنده ساختن :گمرهانی که کشیدند سر از طاعت اوسر تیغش همه رابی سر و بی سامان کرد. معزی.Throw sth into chaosIt threw the natural orderinto chaos.+ عکس و لینک