بی رویه

/biraviyye/

مترادف بی رویه: بی قاعده، بی شیوه ، بی حساب، بی حساب و کتاب

متضاد بی رویه: نظام مند

معنی انگلیسی:
immethodical, impolitic, anomalous, unsteady, unstructured, irregular

لغت نامه دهخدا

بی رویه. [ ی َ/ ی ِ ] ( ص مرکب ) که رویه ندارد. رجوع به رویه شود.

بی رویه. [ رَ وی ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + رویّه ) بی اندیشه و فکر. ناسگالیده. بی تفکر. رجوع به رویّه شود.

فرهنگ فارسی

بی اندیشه و فکر ٠ ناسگالیده ٠ بی تفکر

مترادف ها

irregular (صفت)
غیر عادی، بی ترتیب، خلاف قاعده، غیر معمولی، بی قاعده، نا مرتب، بی رویه

immethodical (صفت)
بی ترتیب، بی قاعده، بدون اسلوب، بی رویه، بی سبک

فارسی به عربی

شاذ

پیشنهاد کاربران

Indiscriminate cutting of trees : قطع بی رویه درختان
هر که هر که
unregulated
خارج از عرف
بیش از اندازه

بپرس