بی روش

لغت نامه دهخدا

بیروش. [ رَ وِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + روش ) بیراه. بی قاعده. بیرَوِشْن.

فرهنگ فارسی

بیراه . بی قاعده . بی روشن .

پیشنهاد کاربران

بی طور. [ طَ / طُو ] ( ص مرکب ) ( از: بی طور ) بدوضع. بی روش. بدسلوک. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به طور شود.

بپرس