بی روزی


مترادف بی روزی: بی نوا، درویش، فقیر، مسکین ، محروم، بی نصیب

متضاد بی روزی: فراخ روزی، دارا

معنی انگلیسی:
deprived of one's daily bread, deprived of ones daily bread

لغت نامه دهخدا

بیروزی. ( ص مرکب ) مفلس و محتاج. ( آنندراج ). آنکه قوت یومیه ندارد. ( ناظم الاطباء ). محروم. ( مهذب الاسماء ). بدبخت : مُحارَف ؛ بی بخت و روزی. ( منتهی الارب ) ( یادداشت مؤلف ).
- بی روزی کردن ؛ حرمان. ( ترجمان القرآن ). حرم. حریمة. حرمان. ( زوزنی ) ( دهار ).
|| بی نصیب. بی بهره. بی رزق مقسوم. بی رزق :
ز تو بیروزیم خوانند و گویم
مرا آن به که من بهروز اویم.
نظامی.
صیاد بیروزی ماهی در دجله نگیرد. ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

مفلس و محتاج . آنکه قوت یومیه ندارد . بدبخت محارف .

فرهنگ عمید

۱. بی نصیب، بی بهره از رزق وروزی.
۲. فقیر، محتاج.

پیشنهاد کاربران

مقطوع روزی . [ م َ ] ( ص مرکب ) بی روزی . آن که رزق وی بریده باشد. آن که وجه معاش وی قطع شده باشد : بخواه و مدار از کس ای خواجه باک که مقطوع روزی بود شرمناک . سعدی .
درویش، بدبخت. فقیر
بی روزی:بی نصیب و محروم از قسمت ، مجازاً ، مفلس و محتاج
( ( هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد ) )
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 20 )

بی نوا و درویش 🧟‍♀️🧟‍♀️
بی بهره

بپرس