بیروح
/biruh/
مترادف بیروح: خشک، خمود ، سرد، یخ ، سردمزاج، خاموش، خموش، ساکت، صامت ، بی جنب وجوش، بی نشاط، دل مرده، غیرفعال ، افسرده، افسرده دل، روان نژند، ملول، سردمهر، کم عاطفه
متضاد بیروح: پرنشاط، گرم، باروح، پرحرارت، بانشاط، فعال، عطوف، با
برابر پارسی: بی جان، بیجان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
خنک، بی مزه، بی طعم، بیروح
اهلی، خو گرفته، رام، بی روح، بی مزه، سست مهار
بی خبر، بی روح، بی خرد، بی هوش، غیر اگاه، ناخود اگاه
خشک، بی روح، بایر، بی لطافت، بی مزه
مهربان، رام، بی روح، فروتن، خاضع، ملایم، نجیب، حلیم، افتاده، بردبار، با حوصله
بی تفاوت، بی احساس، بی روح
کهنه، بی روح، بی حس، مرده
بی روح، بی عاطفه
بی روح، بی جرات، کم دل
بی روح، کسل کننده، وابسته به نثر، نثری، با اطناب
بی روح، مبتذل، وابسته به پیاده روی
خنک، بی روح، بی مزه، بی حس، مرده، بی حرکت
بی روح، بی جان، ساکن، راکد، فاقد نیروی جنبش، پر نشده
بی روح، بی جان، مرده، جامد، کسل، دل مرده و بی روح
فارسی به عربی
لامبالی
پیشنهاد کاربران
بیروح ؛ بیجان و مرده.
روحیه یعنی کسی که روحیه ی موفق شدن و پیروزی دارد و امید دارد و امیدوار است و فکر موفقیت در سر دارد .
بی روحیه و بی روح یعنی کسی که امید ندارد امید موفقیت و پیروزی ندارد و نا امید است و فکر موفقیت در سر ندارد.
بی روحیه و بی روح یعنی کسی که امید ندارد امید موفقیت و پیروزی ندارد و نا امید است و فکر موفقیت در سر ندارد.