بیرنگ شدن رخ کسی ؛ رنگ پریده شدن. رنگ باختن. رنگ زرد شدن. افسرده گشتن. دگرگون شدن. تغییر کردن. رنگ باختن :
رخ شاه بر گاه بیرنگ شد
ز تیمار بیژن دلش تنگ شد.
فردوسی.
بقیصر بر از کین جهان تنگ شد
رخ نامدارانش بیرنگ شد.
فردوسی.
رخ شاه بر گاه بیرنگ شد
ز تیمار بیژن دلش تنگ شد.
فردوسی.
بقیصر بر از کین جهان تنگ شد
رخ نامدارانش بیرنگ شد.
فردوسی.