بی رمق

/biramaq/

مترادف بی رمق: بی نا، ناتوان، ضعیف، بی تاب وتوان، شل، بی حال ، رقیق، آبکی، ناچیز

متضاد بی رمق: پرتوان

برابر پارسی: سست

معنی انگلیسی:
bloodless, low, spent, spiritless, windless, beat, washed-out, whacked

واژه نامه بختیاریکا

مولانیدِه

مترادف ها

spent (صفت)
خسته، نیروی خود را از دست داده، کم زور، کوفته، رها شده، خرج شده، بی رمق، از پا درامده

پیشنهاد کاربران

رمق از رمک و رمخ می آید، پارسی است. عربی شده و ق جایگزین خ و ک شده.
نیرو از کف داده
سست تن . [س ُ ت َ ] ( ص مرکب ) بی حال . بی رمق . بی جان : تشنگی بادیه برده بلب دجله فتادسست تن مانده و از سست تنی سخت غمی . خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 928 ) .
خسته تن / تن خسته
شل . بی حال
بی نا، سست
بی نا، ناتوان، ضعیف، بی تاب وتوان، شل، بی حال، رقیق، آبکی، ناچیز، سست

بپرس