بی دماغی

لغت نامه دهخدا

بیدماغی. [ دِ / دَ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیدماغ. بی التفاتی طبیعت که بعد از ضبط خشم بهم میرسد. ( غیاث ) ( آنندراج ). || بی صبری و ناشکیبائی. || بی حالتی. ( ناظم الاطباء ). افسردگی. رجوع به بی دماغ شود.

فرهنگ فارسی

حالت و چگونگی بی دماغ . بی التفاتی طبیعت که بعد از ضبط خشم بهم میرسد ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس